جدول جو
جدول جو

معنی فخر کردن

فخر کردن
اظهار سرفرازی و سربلندی کردن، مباهات کردن، نازیدن
تصویری از فخر کردن
تصویر فخر کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فخر کردن

فخر کردن

فخر کردن
نازیدن. بالیدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
عملت کو، به عمل فخر کن ایرا که خدای
با تو ازبهر عمل کرده در این وعده ثواب.
ناصرخسرو.
غایت کام و دولت است آنکه به خدمتت رسید
بنده میان بندگان فخر کند به چاکری.
سعدی.
رجوع به فخر شود
لغت نامه دهخدا

فکر کردن

فکر کردن
هندشیتن مینیتن اوسکاریتن اندیشیدن مینیدن اوسکاریدن اندیشه کردن اندیشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

فکر کردن

فکر کردن
اندیشیدن، پنداشتن، رای زدن، سِگالیدن، اِسگالیدن، اِسگالِش، تَفکیر، تَأمُّل
فکر کردن
فرهنگ فارسی عمید