معنی فخاری
- فخاری
- کوزه گر، آنکه کاسه و کوزۀ گلی می سازد
واژههای مرتبط با فخاری
فخاری
- فخاری
- کلالی سفالگری عمل و شغل فخار، فخار خانه
فخاری
- فخاری
- داشگر. (دستوراللغه). و این غیر از خزاف است که سفالینه فروش باشد. (یادداشت بخط مؤلف). بائعالفخار. (اقرب الموارد)
بخاری
- بخاری
- دستگاهی است که در زمستان برای گرم کردن هوای اطاق بکار میرود و در آن نفت یا زغال یا هیزم میسوزانند و یا برق یا گاز کار میکند
زخاری
- زخاری
- تازه نیک بالیده سبز سراب گیاه، استوار: کار
سخاری
- سخاری
- سوخاری: (پس گیلاسی شراب خواست با قدری نان سخاری)
طخاری
- طخاری
- تخاری، از مردم تخارستان، زبانی از شاخه های مستقل زبان های هندواروپایی که مردم تخار با آن سخن می گفتند و اکنون از میان رفته است
بخاری
- بخاری
- دستگاهی که در زمستان برای گرم کردن هوای اتاق به کار می رود و در آن هیزم، زغال، گاز یا نفت می سوزانند یا با برق کار می کند
بخارایی
فراری
- فراری
- گریزان گریزان، در حال گریز
فقاری
- فقاری
- مهره دار
