جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فخ

فخ

فخ
دام شکاری. ج، فخاخ، فخوخ. (منتهی الارب). و خلیل گوید آن مأخوذ از لغت عجم است. (اقرب الموارد). رجوع به فخ (بی تشدید) شود
لغت نامه دهخدا

فخ

فخ
وادیی است در مکه قبل از وادی الزاهریه که عبدالله بن عمر و گروهی از یاران پیغمبر در این وادی مدفونند. (معجم البلدان). موضعی است به مکه، و در آن قبر ابن عمر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

فخ

فخ
تله، و آن آلتی است که بدان جانور گیرند. نَژْنَک. (برهان). حباله. مصیده. احبول. احبوله. (منتهی الارب). لاتو. (برهان). طرق (طُ / طِ) . (منتهی الارب) :
تو نشسته خوش و عمر تو همی پرّد
مرغ کردار و بر او مرگ نهاده فخ.
ناصرخسرو.
چو طوق فاخته خط درکشید وزخط او
رمیده شد دل من همچو فاخته از فخ.
سوزنی.
جمله دانسته که این هستی فخ است
ذکر و فکر اختیاری دوزخ است.
سوزنی.
فخم. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). رجوع به فخم شود، شکار. (برهان). صید. (منتهی الارب)، شکارگاه. (برهان). عرب این لغت رابه تشدید ثانی به کار برد. رجوع به فَخ ّ شود
لغت نامه دهخدا