جدول جو
جدول جو

معنی فته - جستجوی لغت در جدول جو

فته
سند، نوشته
تصویری از فته
تصویر فته
فرهنگ فارسی عمید
فته
(فِ تَ)
سبو. ج، فتون. (منتهی الارب). لام الفعل آن به تاء بدل شده است. (اقرب الموارد) ، ثمر تازه شبیه به حبهالخضرا. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فته
(فَتْ تَ / فُتْ تَ)
پشکل خشک ریزه یا سوختۀ ریزه که زیر چخماق نهند تا آتش به وی درگیرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، یک توده از خرما. (اقرب الموارد). یک لخت از خرما. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فته
جواز پروانه
تصویری از فته
تصویر فته
فرهنگ لغت هوشیار
فته
((فَ تِ))
پته، جواز، پروانه
تصویری از فته
تصویر فته
فرهنگ فارسی معین
فته
آویزی از طناب که در قدیم غذا را در آن قرار داده و در فضای.، خواب آلود، فت فراوان، سیمی که جهت بند زدن قوری چینی استفاده می شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفته
تصویر سفته
سوراخ شده، بیشتر دربارۀ مروارید و لعل و امثال آن ها می گویند
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه، برای مثال ولیکن چو او بر سر گنج باشد / چنین سفته ها خوار و آسان فرستد (انوری - مجمع الفرس - سفته)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفته
تصویر دفته
آلت فلزی دسته دار شبیه شانه که بافندگان هنگام بافتن پارچه در دست می گیرند و پس از بافتن چند رشته پود با آن لای تارها را می کوبند تا آنچه بافته شده جا به جا و محکم شود، دفه، دفتین، بفتری، بف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفته
تصویر رفته
گذشته، سپری شده مثلاً عمر رفته، کنایه از درگذشته، مرده، مقابل آمده، روانه شده، از دست رفته، برزبان آمده، گفته شده
رفته رفته: به تدریج و تانی، کمکم، اندک اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفته
تصویر جفته
جفتک، لگدی که حیوان چهارپا با هر دو پای خود می اندازد، نوعی پرش که هر دو پا را با هم جفت کنند و از جایی به جای دیگر بپرند، برای مثال جفت و طاق سپهر درشکند / جفته ای کآن تکاور اندازد (خاقانی - ۱۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفته
تصویر تفته
سرخ شده از حرارت آتش، تافته، گداخته، برای مثال به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست برسینه پیش امیر (سعدی۲ - ۸۳)
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفته
تصویر شفته
مخلوط آهک، خاک و شن که در پی ریزی ساختمان یا زیرسازی خیابان به کار می رود
شل، نرم، وارفته
آشفته، عاشق، دلباخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفته
تصویر جفته
خمیده، کج
داربست درخت انگور
فرهنگ فارسی عمید
گل و لایی که بروی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفته
تصویر صفته
چیرگی، توانایی
فرهنگ لغت هوشیار
در اصطلاح بازرگانی ورقه چاپ شده که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آنرا مینویسد و به بستانکار میدهد، و آنست که چیزی از کسی بطریق عاریت یا قرض یا در عوض چیزی بگیرد تا در شهر دیگر باز دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفته
تصویر خفته
خوابیده بخواب رفته خسپیده، جمع خفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفته
تصویر جفته
قرین، جفت خمیده، کج خمیده، کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفته
تصویر رفته
روان شده، حرکت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی فلزی که دارای دسته ایست شبیه شانه که نساجان هنگام بافتن پارچه آنرا در دست گیرند و لای تارها زنند تا آنچه بافته شده بهم پیوسته و محکم گردد دفتین دفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بفته
تصویر بفته
بافته منسوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفته
تصویر تفته
تابیده
فرهنگ لغت هوشیار
((دَ تِ))
آلتی فلزی دسته دار شبیه شانه که بافندگان پارچه هنگام بافتن پارچه آن را در دست گیرند و روی پود را می کوبند تا آن چه بافته شده جابه جا و محکم شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
((سُ تَ یا س تِ))
سندی که به موجب آن مقدار بدهی و زمان پرداخت آن معین می گردد، دشت، اولین فروش کاسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
((س تَ یا تِ))
ستبر، غلیظ، محکم، جامه هنگفت و ستبر، تیر، پیکان نوک تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
((سُ تَ))
سوراخ کرده، کنایه از سخن تازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفته
تصویر رفته
((رَ تِ))
روانه شده، کوچ کرده، گذشته، سپری شده، درگذشته، مرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفته
تصویر رفته
((رُ تِ))
روبیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفته
تصویر تفته
((تَ تِ))
بسیار گرم شده، گداخته شده، تفتیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفته
تصویر خفته
((خُ تِ))
خوابیده، به خواب رفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفته
تصویر جفته
((جُ تَ یا تِ))
لگد اسب و شتر و غیره، جفتک، سرین، کفل، گره ریسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفته
تصویر جفته
((جَ تَ یا تِ))
خمیده، کج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفته
تصویر تفته
((تَ تِ یا تَ))
تابیده، تار عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفته
تصویر شفته
((شَ تَ یا تِ))
بیضه مانندی است از ریسمان که بر دوک پیچیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفته
تصویر خفته
بالقوه
فرهنگ واژه فارسی سره