- فاصد ((ص))
- رگ زن، حجّام
معنی فاصد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پوسیده، تباه
چشم دارنده، پاسپان، مراقب چیزی
درو کننده
رگ زن، آنکه پیشه اش رگ زدن است، آنکه دیگری را رگ می زند و از بدن او خون کم می کند، فصاد، رگ شناس
تنهامانده، جدامانده، یکه و تنها، یگانه
چشم دارنده، مراقب، نگهبان، در علم نجوم منجم
جداکنندۀ دو چیز از هم مثلاً خط فاصل، فاصله، قاطع
مقابل واجد، آنکه یا آنچه چیزی را ندارد، محروم، بی نصیب، ویژگی زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده
بر گرفته از فرید تازی یکتا یکی از بازی های هفتگانه نرد تنها جدا مانده، یگانه یکی از بازی های هفتگانه نرد دور اول از بازی نرد (در قدیم)
گم کننده، از دست رفته، نداشتن آن
جدا کننده حق از باطل، قاطع
تباه، خراب
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون
به معنی تا ست که کلمه انتها باشد حتی: خداوند است و میر و میرزاد است ز عهد عصر آدم فاید اکنون. (قطران)
هسته انگور
خونگیری رگزنی براغ خونگیر رگزن آنکه رگ کسان را فصد کند رگزن
آهنگ کننده، قصد کننده
((ق ِ))
فرهنگ فارسی معین
نایابنده، کسی که چیزی یا کسی را نداشته باشد، زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده باشد
قصد کننده، آهنگ کننده
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، نامه بر، غلام پست، چاپار، اسکدار، چپر، برید، مأمور پست، نامه رسان
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، نامه بر، غلام پست، چاپار، اسکدار، چپر، برید، مأمور پست، نامه رسان
غیرقابل استفاده، گندیده، عفونت کرده مثلاً شیر فاسد، دندان فاسد،
فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی مثلاً اخلاق فاسد،
آنکه برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی می کند، منحرف، معیوب، نادرست، باطل
فاسد شدن: تباه شدن، منحرف شدن، گندیدن، باطل شدن
فاسد کردن: تباه کردن، منحرف کردن، معیوب کردن، پوساندن
فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی مثلاً اخلاق فاسد،
آنکه برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی می کند، منحرف، معیوب، نادرست، باطل
فاسد شدن: تباه شدن، منحرف شدن، گندیدن، باطل شدن
فاسد کردن: تباه کردن، منحرف کردن، معیوب کردن، پوساندن
Corrupt, Decadent, Decayed, Depraved, Corruptor, Putrid, Spoiled, Venal
corrupto, corruptor, decadente, podre, depravado, estragado, venal
коррумпированный , развратник , декадентский , гнилой , развращённый , испорченный , продажный
korrupt, Verderber, dekadent, verfault, verkommen, faul, verdorben, venal
skorumpowany, korupcjonista, dekadencki, zgniły, zepsuty, korupcyjny