دزی در ذیل قوامیس عرب (ج 2 ص 231) گوید: در آفریقا به گل، غیس گویند و من گمان میکنم املاء صحیح آن غیص به صاد باشد از فعل غاص یغیص بمعنی فرورفتن، و معنای حقیقی آن: گلی است که در آن فرومیروند، در اصطلاح غواصان خلیج فارس، غواص را گویند. (از فرهنگ نظام)
دزی در ذیل قوامیس عرب (ج 2 ص 231) گوید: در آفریقا به گِل، غیس گویند و من گمان میکنم املاء صحیح آن غیص به صاد باشد از فعل غاص یغیص بمعنی فرورفتن، و معنای حقیقی آن: گلی است که در آن فرومیروند، در اصطلاح غواصان خلیج فارس، غواص را گویند. (از فرهنگ نظام)
هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمی داند، نهان از چشم، ناپیدا، ناپدید، پنهان، عالمی که خداوند، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت و دوزخ در آن قرار دارند غیب دانستن: آگاه بودن از مسائل پنهان غیب شدن: غایب شدن، ناپدید شدن غیب کردن: ناپدید کردن، پنهان کردن غیب گفتن: خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی در غیب: پنهانی
هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمی داند، نهان از چشم، ناپیدا، ناپدید، پنهان، عالمی که خداوند، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت و دوزخ در آن قرار دارند غیب دانستن: آگاه بودن از مسائل پنهان غیب شدن: غایب شدن، ناپدید شدن غیب کردن: ناپدید کردن، پنهان کردن غیب گفتن: خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی در غیب: پنهانی
نام واج «غ» حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
نام واج «غ» حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن اَبر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غَیم، سَحاب، غَمام، میغ، غَمامِه