جدول جو
جدول جو

معنی غاص

غاص
کسی که لقمه در گلویش گیر کند و نتواند نفس بکشد، پر، انبوه، مکان پر از مردم، مرد مفلس
تصویری از غاص
تصویر غاص
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غاص

غاص

غاص
گلو گرفته، پر انباشته ممتلی پر انباشته: مجلس غاص باهلش بود
غاص
فرهنگ لغت هوشیار

غاص

غاص
صفت مشبهه از غص. ممتلی. پر. انباشته. آکنده. مجلس غاص باهله، مجلسی پر مردمان. منزل غاص بالقوم، جای پر از قوم. (منتهی الارب) ، آنکه به گلویش چیز درماند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خاص

خاص
ویژ، برجسته، برگزیده، یگانه تک یکتا مخصوص ویژه اختصاصی مقابل عام، ممتاز اعلی، برگزیده قوم. یا خاص و عام. همه افراد افراد برگزیده و افراد عادی، امری که نسبت بامر دیگر محدودتر و کم وسعت تر باشد مانند انسان نسبت به حیوان که انسان خاص است و حیوان عام، مال متعلق بشاه مقابل خرجی. یا خاص و خرجی. مخصوص و ممتاز و متعارفی و معمول، اموال واملاک شاه و بیت المال رعایا، خالصه، قسمی پارچه تافته
فرهنگ لغت هوشیار