جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حیص

حیص

حیص
کنار افتادن بیکسو شدن، یا حیص بیص. گیر و دار سختی و تنگی جنگ و غوغا. بربستن، یکسو شدن، کنار افتادن، برگشتن
فرهنگ لغت هوشیار

حیص

حیص
حَیصَه. حُیوص. محیص. محاص. حیصان. برگشتن و به یک سو شدن از چیزی یا در حق دوستان حاصوا گویند و در حق دشمنان انهزموا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، گریختن. (ترجمان عادل). بگریختن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

بیص

بیص
سختی تنگی تنگی گرفتاری. یا حیص و بیص تنگی و گرفتاری گیر و دار کشاکش
فرهنگ لغت هوشیار