پسوند مکانی مانند: باغون، بلاساغون، زاغون، زرغون، مغون و لغون، صورتی از گاه و گون و قان و قون و جان و جون و خان و خون و کت و کده و کند و کنت است در آخر اسامی امکنه
پَسوَندِ مَکانی مانند: باغون، بلاساغون، زاغون، زرغون، مغون و لغون، صورتی از گاه و گون و قان و قون و جان و جون و خان و خون و کت و کده و کند و کنت است در آخر اسامی امکنه
آونگ، ریسمانی که خوشه های انگور یا میوۀ دیگر را به آن ببندند و از سقف خانه یا دکان یا جای دیگر آویزان کنند که تا زمستان بماند، هر چیز آویخته، آویزان، در علم فیزیک جسم سنگینی که به ریسمان آویزان کنند و حرکتی متناوب به طرفین دارد، پاندول مثلاً آونگ ساعت
آونگ، ریسمانی که خوشه های انگور یا میوۀ دیگر را به آن ببندند و از سقف خانه یا دکان یا جای دیگر آویزان کنند که تا زمستان بماند، هر چیز آویخته، آویزان، در علم فیزیک جسم سنگینی که به ریسمان آویزان کنند و حرکتی متناوب به طرفین دارد، پاندول مثلاً آونگ ساعت
فرو شدن، فرو رفتن کنایه از در امری به دقت نگریستن و تفکر کردن زمین پست و سراشیب، نشیب قعر، گودی، ته چیزی مثلاً غور چاه، کنه چیزی غور کردن: کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
فرو شدن، فرو رفتن کنایه از در امری به دقت نگریستن و تفکر کردن زمین پست و سراشیب، نشیب قعر، گودی، ته چیزی مثلاً غورِ چاه، کُنْهِ چیزی غور کردن: کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
موجود افسانه ای بسیار بزرگ جثه و بد هیکل جانور مهیب مانند دیو، هیکل بزرگ جایی که برای گاو و گوسفند در کوه یا صحرا درست کنند، آغل، غار، برای مثال گاهی چو گوسفندان در غول جای من / گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۹) غول بیابان: غولی که گمان می رود در بیابان باشد، غول بیابانی غول بیابانی: غولی که گمان می رود در بیابان باشد، کنایه از شخص درشت، بدقواره و زشت، برای مثال حذر از پیروی نفس که در راه خدای / مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶) غول بی شاخ و دم: کنایه از شخص درشت، بدقواره و زشت
موجود افسانه ای بسیار بزرگ جثه و بد هیکل جانور مهیب مانند دیو، هیکل بزرگ جایی که برای گاو و گوسفند در کوه یا صحرا درست کنند، آغل، غار، برای مِثال گاهی چو گوسفندان در غول جای من / گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۹) غول بیابان: غولی که گمان می رود در بیابان باشد، غول بیابانی غول بیابانی: غولی که گمان می رود در بیابان باشد، کنایه از شخص درشت، بدقواره و زشت، برای مِثال حذر از پیروی نفس که در راه خدای / مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶) غول بی شاخ و دُم: کنایه از شخص درشت، بدقواره و زشت
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلم، پلخوم، پلاخون، خمان صغیر، بلسان صغیر
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پَلَم، پَلخوم، پَلاخون، خُمانِ صَغیر، بَلَسانِ صغیر
مایعی است سرخرنگ در بدن جانداران و آن یکی از اخلاط اربعه است به نزد قدما، مایع سرخ رنگی که در تمام رگها جریان دارد و بدن از آن تغذیه می کنند بسیار خیانت کننده
مایعی است سرخرنگ در بدن جانداران و آن یکی از اخلاط اربعه است به نزد قدما، مایع سرخ رنگی که در تمام رگها جریان دارد و بدن از آن تغذیه می کنند بسیار خیانت کننده
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک