جدول جو
جدول جو

معنی عون

عون
مساعدت، یاری، مساعد، مددکار، پشتیبان خادم
تصویری از عون
تصویر عون
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عون

عون

عون
میانه سال گردیدن زن، یاری و مددکاری، دستگیری و حمایت و اعانت، مساعدت
فرهنگ لغت هوشیار

عون

عون
یاری کردن، کمک کردن، یاری، مساعدت، یاور، پشتیبان، جمع اعوان
عون
فرهنگ فارسی معین

عون

عون
جَمعِ واژۀ عانه، (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، رجوع به عانه شود، جَمعِ واژۀ عُوان، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به عوان شود،
- ابوعون، خرما، (از اقرب الموارد) (آنندراج)،
-، نمک، چون در خوردن طعام از آن کمک میگیرند، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عون

عون
ابن محمد سوف بن محمد لافی محمودی طرابلسی. وی مانند پدر خود از مجاهدان طرابلس غرب بشمار میرفت، و در برابر اشغالگران ایتالیایی مقاومت کرد و در راه مبارزۀ خود چندین بار به بلاد شام و مصر مهاجرت کردو سرانجام بسال 1366 هجری قمری در طرابلس غرب درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 5 ص 280 و جهادالابطال شود
ابن محمد بن کندی، مکنی به ابومالک. وی یکی از یاران ابن اعرابی بود. از سلمه بن عاصم حدیث فراگرفت و صولی از وی نقل کرده است. رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 6 ص 99 شود
ابن عبدالله بن جعفر طیار. فرزند عبدالله بود از زینب بنت علی (ع). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 436 شود
لغت نامه دهخدا

آون

آون
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
فرهنگ لغت هوشیار

آون

آون
آونگ، آویزان، آویخته، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند
آون
فرهنگ نامهای ایرانی