جدول جو
جدول جو

معنی غس - جستجوی لغت در جدول جو

غس
(غُس س)
مرد سست و ناکس. (واحد و جمع در وی یکسان است). (منتهی الارب) (آنندراج). الضعیف و اللئیم من الرجال. (قطر المحیط) ، بخیل. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
غس
(دُ بَ)
درآمدن در بلاد و رفتن. (منتهی الارب). وارد شدن به شهری و از آنجا گذشتن بی کج کردن راه: غس فی البلاد، دخل فیها و مضی قدماً. (اقرب الموارد) ، عیب کردن خطبه. (منتهی الارب). عیب کردن خطبۀ خطیب را. (از اقرب الموارد) ، غوطه دادن کسی را در آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زجر کردن گربه رابه کلمه غس. (منتهی الارب). راندن گربه با کلمه غس، انا اغس ﱡ و اءسقی ̍، یعنی طعام و شراب خورانیده شدم. (منتهی الارب). انا اغس ّ و أسقی، ای اطعم. (اقرب الموارد) ، غس ّ البعیر (مجهولاً) ، شتر بیماری غساس گرفت. و نعت آن مغسوس است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غس
(غَ)
آوازی که با آن گربه را میرانند. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
غس
نا کس مرد
تصویری از غس
تصویر غس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غسل حیض
تصویر غسل حیض
غسلی که خانم ها پس از پاک شدن از حیض به جا می آورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غساله
تصویر غساله
مؤنث واژۀ غسّال، زن شوینده، زن مرده شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسول
تصویر غسول
آنچه با آن سروتن خود یا چیز دیگر را بشویند مانند آب، صابون، خطمی و غیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل تعمید
تصویر غسل تعمید
در آیین مسیحیت، غسل دادن کودکان و کسانی که به دین مسیح می گروند با آیین مخصوص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسلج
تصویر غسلج
ریشۀ گیاه اشنان که آن را پس از خشک کردن می کوبند و در شستن پارچه و لباس به کار می برند، چوبک، کنشتوک، کنشتو، جوغان، چوبک اشنان، بیخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل کردن
تصویر غسل کردن
شستشوی تمام بدن طبق دستور شرع همراه با نیت و برای نزدیکی به خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل میت
تصویر غسل میت
غسلی که به سبب تماس با میت واجب می شود، غسل مسّ میّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل
تصویر غسل
شستشوی تمام بدن طبق دستور شرع، همراه با نیت و برای نزدیکی به خداوند، شستن و در آب فرو بردن چیزی برای زایل ساختن نجاست یا چرک آن
غسل ارتماسی: مقابل غسل ترتیبی، غسلی که در آن تمام بدن یک مرتبه در آب فرو برود
غسل ترتیبی: غسلی که در آن تمام بدن به صورت تدریجی و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
غسل تعمید: در آیین مسیحیت، غسل دادن کودکان و کسانی که به دین مسیح می گروند با آیین مخصوص
غسل جنابت: غسلی که مردان پس از جنب شدن به جا می آورند
غسل حیض: غسلی که خانم ها پس از پاک شدن از حیض به جا می آورند
غسل دادن: شستشو دادن، شستن، غسلی که در آن بدن میت طبق دستور شرع و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
غسل کردن: شستشوی تمام بدن طبق دستور شرع، همراه با نیت و برای نزدیکی به خداوند
غسل مسّ میت: غسلی که به سبب تماس با میت واجب می شود
غسل میت: غسلی که به سبب تماس با میت واجب می شود، غسل مسّ میت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسک
تصویر غسک
ساس، حشره ای از راستۀ نیم بالان به رنگ سرخ و بیضی شکل و بزرگ تر از کک که از خون تغذیه می کند و باعث سرایت بعضی امراض می گردد، بقّ برای مثال مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل مس میت
تصویر غسل مس میت
غسلی که به سبب تماس با میت واجب می شود، غسل میّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل ارتماسی
تصویر غسل ارتماسی
غسلی که در آن تمام بدن یک مرتبه در آب فرو برود، مقابل غسل ترتیبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل جنابت
تصویر غسل جنابت
غسلی که مردان پس از جنب شدن به جا می آورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسال
تصویر غسال
بسیار شوینده، غسل دهنده، مرده شوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسلین
تصویر غسلین
آبی که در آن چرک و جراحت شسته شود، آنچه از بدن دوزخیان روان شود مانند خونابه و زرداب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غساله
تصویر غساله
آبی که با آن چیزی را شسته باشند، آبی که پس از شستن چیزی از آن خارج شود، آنچه شسته شود از جامه و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل دادن
تصویر غسل دادن
شستشو دادن، شستن، غسلی که در آن بدن میت طبق دستور شرع و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل خانه
تصویر غسل خانه
حمام، گرمابه، غسالخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسق
تصویر غسق
تاریکی، تاریکی اول شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسلگاه
تصویر غسلگاه
جای غسل کردن، محل غسل
فرهنگ فارسی عمید
گازر رختشوی زن، کازر خود کار (ماشین لباسشویی) چرکاب آب مانده از شست و شوی، آب چکیده، جامه شسته مونث غسال زن شوینده، زنی که مرده شوید. آبی که بدان دست و روی شویند، آب چکیده و مستعمل بشستن چیزی. یا ثلاثه غساله. سه جام می که پس از خواب شب بهنگام بامداد نوشند ستا: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود وین حدیث با ثلاثه غساله می رود. (حافظ 152)
فرهنگ لغت هوشیار
گنده: زرداب ریم، ریم دوزخیان غساق بنگرید به غساق سرد و گندیده، خون و چرکی که از بدن دوزخیان جریان یابد، شراب دوزخیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غساک
تصویر غساک
گند بوی بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسال
تصویر غسال
جامه شوی، شوینده، کسی که شغل وی شستن مرده ها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسالخانه
تصویر غسالخانه
مرده شویخانه، جائی که در آن مردگان را شویند
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل غسال مرده شویی. منسوب به غساله: و اگر قوت هاضمه جگر ضعیف باشد اسهال غسالی بود یعنی همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسان
تصویر غسان
ته دل ژرفای گش (قلب) شور جوانی تیزی جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
زیبا خوشگل نیک روی منسوب به غسان. یا پادشاهان (ملوک) غسانی. غسانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسانیه
تصویر غسانیه
پیروان غسان کوفی که می گویند دین شناخت خدا و فرستاده اوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسف
تصویر غسف
تاریکی، ظلمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسات
تصویر غسات
غوزه خرما خرمای نارسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسل
تصویر غسل
شستشو، شست و شو
فرهنگ واژه فارسی سره