معنی غسق - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با غسق
غسق
- غسق
- باران ریزه، ریزش شیر از پستان تار، تاریکی آغاز شب، پارسیی تازی گشته غسک نیک تاریک شدن شب، تاریکی اول شب ظلمت پس از غروب
فرهنگ لغت هوشیار
غسق
- غسق
- باران ریزه باریدن. (منتهی الارب) (آنندراج). غَسَقان. (منتهی الارب) ، غسق لبن، ریزان گردیدن شیر از پستان. نیک تاریک شدن شب. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت تاریک شدن شب. (اقرب الموارد). غَسَق. غَسَقان. (منتهی الارب) ، غسق جراحت، دویدن زرداب از آن. (تاج المصادر بیهقی). غسق الجرح غسقاً و غسقاناً، سال منه شی ٔ اصفر. (اقرب الموارد) ، غسق عین، دویدن آب از چشم و تاریک شدن آن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). غسقت العین غسقاً، دمعت و أظلمت. (المنجد)
لغت نامه دهخدا