جدول جو
جدول جو

معنی غسل دادن

غسل دادن
شستشو دادن، شستن، غسلی که در آن بدن میت طبق دستور شرع و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
تصویری از غسل دادن
تصویر غسل دادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غسل دادن

غسل دادن

غسل دادن
شستن مرده مطابق حکم شرع. این ترکیب را بیشتر در بارۀ میت استعمال کنند. (از آنندراج ذیل غسل) :
گر رسیدی دست غسلش زآب حیوان دادمی
بلکه چون اسکندرش تابوت زر فرمودمی.
خاقانی.
گوئی جنابتش بود از لعبتان دیده
کو را به حوض ماهی دادند غسل دیگر.
خاقانی.
غسل دادندش از گلاب و عبیر
تازه کردند کسوتی چوحریر.
امیرخسرو (از آنندراج)
چو سازد کسی کشته از تاب خود
روانش دهد غسل در آب خود.
میرزا مقیم جوهری در تعریف شمشیر. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

عسل دادن

عسل دادن
عسل ساختن. به عمل آوردن عسل. تولید عسل کردن:
زنبور درشت بی مروت را گوی
باری چو عسل نمیدهی نیش مزن.
سعدی
لغت نامه دهخدا

غل دادن

غل دادن
غلطانیدن چیزی مدور در سطحی، یعنی برروی خود به حرکت آوردن. غلطانیدن چیزی گرد یا استوانه ای با زخم و ضربتی. غلت دادن: غل دادن یک گلوله
لغت نامه دهخدا

بسط دادن

بسط دادن
فراخیدن گستراندن باز نمودن گشادن گشاد دادن توسعه دادن، بتفصیل گفتن بشرح باز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار