آواز در گلو پیچیدن و شور کردن و فریاد و غوغا نمودن و خروش و بانگ برآوردن. (برهان قاطع) ، غریدن. آوازی هول دادن. آواز مهیب برآوردن رعد و جز آن. (از فرهنگ شعوری) : غرنبیدن نای در کوه و دشت ز آوای تندر همی درگذشت. فردوسی (از آنندراج). برآمد ده و افکن و گیر و رو غرنبیدن کوس و پیکار و غو. اسدی. لشکر شادبهر درجنبید نای رویین و کوس بغرنبید. عنصری (از فرهنگ اسدی). چون به رزم اندر غرنبیده چو شیر خشمگین زهره در تن شیر را از هیبت او خون شده. بوعلی چاچی. رجوع به غرنبه شود. ، غر و لند کردن. ژکیدن. ترکیب ها: - غرنبان. غرنبش. غرنبندگی. غرنبنده. غرنبیدگی. غرنبیده. رجوع به همین مدخل ها شود
آواز در گلو پیچیدن و شور کردن و فریاد و غوغا نمودن و خروش و بانگ برآوردن. (برهان قاطع) ، غریدن. آوازی هول دادن. آواز مهیب برآوردن رعد و جز آن. (از فرهنگ شعوری) : غرنبیدن نای در کوه و دشت ز آوای تندر همی درگذشت. فردوسی (از آنندراج). برآمد ده و افکن و گیر و رو غرنبیدن کوس و پیکار و غو. اسدی. لشکر شادبهر درجنبید نای رویین و کوس بغرنبید. عنصری (از فرهنگ اسدی). چون به رزم اندر غرنبیده چو شیر خشمگین زهره در تن شیر را از هیبت او خون شده. بوعلی چاچی. رجوع به غرنبه شود. ، غر و لند کردن. ژکیدن. ترکیب ها: - غرنبان. غرنبش. غرنبندگی. غرنبنده. غرنبیدگی. غرنبیده. رجوع به همین مدخل ها شود
بانگ برآوردن، فریاد زدن، خروشیدن، برای مثال غریویدن کوس گردون شکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵ - ۹۶۷)، خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنج های دراز (فردوسی - ۲/۳۹)
بانگ برآوردن، فریاد زدن، خروشیدن، برای مِثال غریویدن کوس گردون شکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵ - ۹۶۷)، خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنج های دراز (فردوسی - ۲/۳۹)
تراویدن، خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، برای مثال بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۳)
تَراویدن، خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تَراوِش، تَلابیدن، برای مِثال بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۳)
صدا کردن زه کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن، برای مثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)
صدا کردن زهِ کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن، برای مِثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بُوَد / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)