معنی غرنگیدن
- غرنگیدن
- غرنگ کردن، ناله برآوردن
واژههای مرتبط با غرنگیدن
غرنگیدن
- غرنگیدن
- غرنگ کردن، غریویدن غریو بر آوردن
غرنگیدن
- غرنگیدن
- ناله کردن
غرنگیدن
- غرنگیدن
- غریویدن. رجوع به غریو شود، غرنگ کردن. رجوع به غرنگ شود
درنگیدن
- درنگیدن
- درنگ کردن
جرنگیدن
- جرنگیدن
- آواز کردن شمشیر و گرز و امثال آن بهنگام استعمال
چرنگیدن
- چرنگیدن
- آواز کردن شمشیر و گرز و مانند آنها بر اثر تصادم
درنگیدن
- درنگیدن
- درنگ کردن، دیر کردن، توقف کردن، بازایستادن
جرنگیدن
- جرنگیدن
- صدا کردن شمشیر و زنگ و هر چیز فلزی یا چینی هنگامی که به چیزی بخورد،
برای مِثال به ابر اندر آمد دم کرهّ نای / جرنگیدن گرز و هندی درای (فردوسی۱ - ۱۲۶۷)
ترنگیدن
- ترنگیدن
- صدا کردن زهِ کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن،
برای مِثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بُوَد / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)
