خروشیدن. (یادداشت بخط مؤلف) : فردا نروم جز بمرادت به جای سه بوسه بدهم شش شادی چه بود بیشتر زین خامش چه بوی بیا و بخرش. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
خروشیدن. (یادداشت بخط مؤلف) : فردا نروم جز بمرادت به جای سه بوسه بدهم شش شادی چه بود بیشتر زین خامش چه بوی بیا و بخْرش. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
خراشیدن، خشم گرفتن و قهر کردن و غضب کردن. (از برهان قاطع). خشمگین شدن. خشم آوردن. ستیزیدن. (ناظم الاطباء). آزغدن. آزغیدن. این فعل با حرف اضافۀ ’از’ به کار میرود: غراشیدن از کینه. رجوع به غراشیده شود. از این مصدر صورتهای غراش، غراشیده و غرشیده نیز استعمال کنند. رجوع به همین کلمات شود
خراشیدن، خشم گرفتن و قهر کردن و غضب کردن. (از برهان قاطع). خشمگین شدن. خشم آوردن. ستیزیدن. (ناظم الاطباء). آزغدن. آزغیدن. این فعل با حرف اضافۀ ’از’ به کار میرود: غراشیدن از کینه. رجوع به غراشیده شود. از این مصدر صورتهای غراش، غراشیده و غرشیده نیز استعمال کنند. رجوع به همین کلمات شود
غضبناک و خشمگین و قهرآلود گردیده. (برهان قاطع). غراشیده. خشم آلود و تند. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ نظام) : چو غرشیده گشتی ز کین و ستیز گرفتی ازو دیو راه گریز. لبیبی (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ نظام). در آنندراج و انجمن آرا غرشنده آمده و شعر مذکور نیز به نون نقل گردیده است ولی ظاهراً غرشیده صحیح است که نعت مفعولی از مصدر غرشیدن مخفف غراشیدن است. رجوع به غرشیدن و غراشیدن شود
غضبناک و خشمگین و قهرآلود گردیده. (برهان قاطع). غراشیده. خشم آلود و تند. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ نظام) : چو غرشیده گشتی ز کین و ستیز گرفتی ازو دیو راه گریز. لبیبی (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ نظام). در آنندراج و انجمن آرا غرشنده آمده و شعر مذکور نیز به نون نقل گردیده است ولی ظاهراً غرشیده صحیح است که نعت مفعولی از مصدر غرشیدن مخفف غراشیدن است. رجوع به غرشیدن و غراشیدن شود