جدول جو
جدول جو

معنی غرشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

غرشیدن
(مُ شُ دَ)
خشمناک شدن و قهرآلود گردیدن. (برهان قاطع) (آنندراج). خشم آلوده شدن. (فرهنگ رشیدی). غراشیدن. (برهان قاطع). برآشفتن
لغت نامه دهخدا
غرشیدن
خشمناک شدن غضب کردن
تصویری از غرشیدن
تصویر غرشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریدن
تصویر غریدن
آواز ترسناک و مهیب برآوردن، برای مثال به غول سیه بانگ برزد خروس / درآمد به غریدن آواز کوس (نظامی۵ - ۷۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرمیدن
تصویر غرمیدن
خشمناک شدن، دشنام دادن، غریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرشیدن
تصویر کرشیدن
چاپلوسی کردن، فروتنی کردن، فریب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراشیدن
تصویر غراشیدن
خشم گرفتن، خشم کردن، غضب کردن، ستیزیدن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترشیدن
تصویر ترشیدن
ترش شدن، ترش مزه شدن، فاسد شدن مواد خوراکی، کنایه از گذشتن سن دختر مجرد از سن ازدواج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشیدن
تصویر پرشیدن
پریشیدن، پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پژولیدن، برهم خوردن، پریشان کردن، پراکنده شدن، پراکنده ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ گَ دی دَ)
ترش شدن و انقلاب و حالت تخمیر در چیزی ظاهر شدن. (ناظم الاطباء) : اگر آن طعام نترشیدی و قی نکردی جزو آدمی خواست شدن. (فیه مافیه)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ دَ)
خشمناک شدن. (آنندراج). خشمناک و کینه ور شدن. ظاهراً مصحف غژمیدن است. (حواشی برهان قاطع چ معین) ، ستیزه نمودن، دشنام دادن، غریدن و لندیدن، جنبانیدن بچه در گهواره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ خوا / خا تَ)
خروشیدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
فردا نروم جز بمرادت
به جای سه بوسه بدهم شش
شادی چه بود بیشتر زین
خامش چه بوی بیا و بخرش.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ نِ طِ)
برباد دادن. (برهان). پریشیدن
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ دَ)
خراشیدن، خشم گرفتن و قهر کردن و غضب کردن. (از برهان قاطع). خشمگین شدن. خشم آوردن. ستیزیدن. (ناظم الاطباء). آزغدن. آزغیدن. این فعل با حرف اضافۀ ’از’ به کار میرود: غراشیدن از کینه. رجوع به غراشیده شود. از این مصدر صورتهای غراش، غراشیده و غرشیده نیز استعمال کنند. رجوع به همین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ / دِ)
غضبناک و خشمگین و قهرآلود گردیده. (برهان قاطع). غراشیده. خشم آلود و تند. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ نظام) :
چو غرشیده گشتی ز کین و ستیز
گرفتی ازو دیو راه گریز.
لبیبی (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ نظام).
در آنندراج و انجمن آرا غرشنده آمده و شعر مذکور نیز به نون نقل گردیده است ولی ظاهراً غرشیده صحیح است که نعت مفعولی از مصدر غرشیدن مخفف غراشیدن است. رجوع به غرشیدن و غراشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ / نِ شُ دَ)
آرزو کردن. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 ب). خواستن چیزی و آرزوی آن داشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تَ گَ تَ)
شور و بانگ کردن. (آنندراج) ، ظاهر شدن و دیده شدن. (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ / غِ کَ دَ)
به سفاهت حرف زدن. (آنندراج). هرزه و هذیان گویی. (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ نَ / یِ نِ کَ دَ)
کرسیدن. کریسیدن. (حاشیۀ برهان چ معین). فریب دادن. (برهان) (ناظم الاطباء). فریفتن. (ناظم الاطباء) ، آدم بازی دادن. (برهان). کسی را بازی دادن. (ناظم الاطباء) ، چاپلوسی کردن، فروتنی کردن. (از برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کرسیدن و کریسیدن، کرش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
آواز بلند کردن فریاد زدن خروشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشیدن
تصویر کرشیدن
فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرمیدن
تصویر غرمیدن
خشمناک و کینه ور شدن، ستیزه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرشیده
تصویر غرشیده
خشمناک شده خشم آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراشیدن
تصویر غراشیدن
خشم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشیدن
تصویر پرشیدن
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشیدن
تصویر درشیدن
روشنائی دادن، درخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشیدن
تصویر کرشیدن
((کِ دَ))
فروتنی کردن، فریفتن، چاپلوسی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غراشیدن
تصویر غراشیدن
((غَ دَ))
خراشیدن، خشم گرفتن، اندوه خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
((غُ رّ دَ))
فریاد زدن، خروشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
Grunt, Yak
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
рычать , мычать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
grunzen, schreien
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
ричати , ревти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
gruchać, ryczeć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
resmungar, gritar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
gruñir, gritar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی