جدول جو
جدول جو

معنی کرشیدن

کرشیدن
چاپلوسی کردن، فروتنی کردن، فریب دادن
تصویری از کرشیدن
تصویر کرشیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کرشیدن

کرشیدن

کرشیدن
کرسیدن. کریسیدن. (حاشیۀ برهان چ معین). فریب دادن. (برهان) (ناظم الاطباء). فریفتن. (ناظم الاطباء) ، آدم بازی دادن. (برهان). کسی را بازی دادن. (ناظم الاطباء) ، چاپلوسی کردن، فروتنی کردن. (از برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کرسیدن و کریسیدن، کرش شود
لغت نامه دهخدا

پرشیدن

پرشیدن
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
پرشیدن
فرهنگ لغت هوشیار