معنی پرشیدن

پرشیدن: پریشیدن، پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پژولیدن، برهم خوردن، پریشان کردن، پراکنده شدن، پراکنده ساختن

فرهنگ لغت هوشیار

لغت نامه دهخدا

فرهنگ لغت هوشیار

فرهنگ لغت هوشیار

فرهنگ واژه فارسی سره

فرهنگ واژه فارسی سره

پاشیدن: پراگندن پریشیدن افشاندن، ریختن، پاچیدن پشنجیدن، یا آب پاشیدن، آب زدن جایی را. یا از هم پاشیدن، متلاشی شدن

فرهنگ لغت هوشیار

فرهنگ لغت هوشیار

پرچیدن: فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند

فرهنگ لغت هوشیار

واژه‌های مرتبط با پرشیدن