- ضبح
- خاکستر
معنی ضبح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آواز
سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها
بایگانی
بامداد، پگاه
نفع و سود که از تجارت حاصل میاید، منفعت، سودی که از قمار بدست می آید
دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح
تن، کالبد، سیاهی که از دور بنظر میرسد
سپیده دم یا اول روز، بامدادان
نزول، بهره، نفع، سود
ربح قانونی: بهره ای که از نرخ قانونی تجاوز نکند
ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه می افزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار می دهند
ربح قانونی: بهره ای که از نرخ قانونی تجاوز نکند
ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه می افزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار می دهند
زشتی، زشت بودن، بدگلی
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح سعادت: کنایه از آغاز خوشبختی
صبح کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، برای مثال صبح کاذب زند از صدق نفس / نور او یک دو نفس باشد و بس (جامی۴ - ۶۵۲)
صبح دروغین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح اول: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح نخستین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، برای مثال چو صبح صادق آمد راست گفتار / جهان در زر گرفتش محتشم وار (نظامی۲ - ۱۱۷)
صبح دوم: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح سعادت: کنایه از آغاز خوشبختی
صبح کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ،
صبح دروغین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح اول: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح نخستین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم،
صبح دوم: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
کفتار، پستانداری گوشت خوار شبیه سگ که دست هایش از پاها بلندتر است و معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، عرجا
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن
ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند
ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند
ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
گلو بریدن، سر بریدن گاو یا گوسفند، خفه کردن، کشته، سربریده، گلوبریده
پوست، پوست ترک خورده، راندن دور کردن، بیهوده گرداندن (بیهوده در پارسی برابر است با باطل تازی) : گواهی کسی را بی ارج گرداندن از ارزش انداختن، لگد زدن: ستور، گور کندن، سنگ ساختن: گور را، دوری و دلتنگی تباهکار، آهنگ دور و دراز، شکافته شدن تباه شدن
بازو میانه بازو، بغل، دست درازی مفت بری، بخش بخش کردن کفتار ماده ماچه کفتار سوی زی کفتار جمع اضبع ضباع. کفتار جمع اضبع ضباع
نگاهداشتن چیزی را بهوش، تصرف کردن
خشم پنهان
سوسمار ناک جای پر سوسمار
سوسمار ماده، شکوفه باز نشده خرما، رزه در چفت در، کلون
بغل پهلو
زشت شدن
ریخبین خوردنی از آرد و شیر گوسبند
((ذُ بَ))
فرهنگ فارسی معین
گزر دشتی، زردک صحرایی، نوعی قارچ، قسمی سماورغ، گیاهی است شیرین و آن را گلی سرخ است و شترمرغ خورد
((ذِ بْ))
فرهنگ فارسی معین
بریدن سر گاو و گوسفند و مانند آن، بسمل کردن، خفه کردن، خبه کردن، پاره کردن، ذبح شده، سر بریده
موجود موهوم و ترسناکی که روح خبیث مردگان تصور می شود، شخص، تن، کالبد، سیاهی جسم که از دور به نظر آید
Impoundment
арест
Beschlagnahme