شبج. دروازۀ بلندبناء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دروازه ای که بنای آن عالی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شبج شود، مرد پهن بازو. (منتهی الارب) ، کالبد. (منتهی الارب). شخص. (اقرب الموارد). کالبد و شخص. (ناظم الاطباء). ج، اَشباح و شُبوح: و منه یقال هم اشباح بلاارواح، سیاهی که از دور بنظر میرسد. - شبح باطل، یعنی هباء و یقال: هو ارق من شبح باطل. گفته اند: که اسمها دو قسمند قسمی اسماء اشباحند، یعنی آنها که به نظر آیند و احساس شوند و قسمی دیگر اسماء اعمالند که آنها هستند که با چشم دیده نشوند و با حس درک نگردند، چون: اسماء اعیان و اسماء معانی. (از اقرب الموارد). - شبح المال، عبارت است از شتر و گوسپند و دیگر مواشی. (از منتهی الارب). آنچه از شتر و گوسپند و دیگر مواشی با چشم دیده و شناخته شود. (از اقرب الموارد)
شکافتن چیزی را. (از منتهی الارب). شق کردن چیزی. (از اقرب الموارد) ، پهن گردانیدن اَرش دست. (کتاب المصادر ص 224) ، دراز کردن دست را در دعا: شبح الداعی، دراز کرد دست را در دعا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیدن و دراز کردن پوست را در میان میخها. (از منتهی الارب). شکافتن پوست و امثال آن را، یعنی قرار دادن آن را میان میخها، چون قرار دادن انسان مصلوب را برروی دو تخته بر زمین. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، مانا و ظاهر شدن. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، صاف و پهن کردن چوب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)