جدول جو
جدول جو

معنی صَادَ - جستجوی لغت در جدول جو

صَادَ
ماهی گرفتن، او فریاد زد، شکار غیر قانونی کردن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

انحراف کردن، تیز
دیکشنری عربی به فارسی
شدن، شد، کدگذاری کردن، شکل دادن، قالب دادن، تعمیر اساسی کردن، موشک زدن، جیغ زدن
دیکشنری عربی به فارسی
گریه کردن، او فریاد زد، خوٰاندن بلند، فریاد زدن، جیغ زدن
دیکشنری عربی به فارسی
بازگشتن، او برگشت، بازنگری کردن، برگشتن
دیکشنری عربی به فارسی
سلطه داشتن، او پیروز شد
دیکشنری عربی به فارسی
افزایش دادن، او افزایش یافت، شدید کردن، پیش بردن، حدّاکثر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فرماندهی کردن، او رهبری کرد، رهبری کردن، دستکاری کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، رانندگی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دوست شدن، صادقانه، تصویب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تصادر کردن، مصادره شده است
دیکشنری عربی به فارسی
تصادف کردن، برخورد
دیکشنری عربی به فارسی
ضبط، مصادره
دیکشنری عربی به فارسی