ترجمه سَادَ به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با سَادَ
سَارَ
- سَارَ
- سیمان زَدَن، او راه اُفتاد، راه پیمایی کَردَن، سُرعَت حَرَکَت دادَن، قایِق رانی کَردَن، گَردِش کَردَن، آب دادَن، سیم کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
زَادَ
- زَادَ
- اَفزایِش دادَن، او اَفزایِش یافت، شَدید کَردَن، پیش بُردَن، حَدّاکثَر کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَادَ
- قَادَ
- فَرماندِهی کَردَن، او رَهبَری کَرد، رَهبَری کَردَن، دَستکاری کَردَن، ناوبَری کَردَن، هِدایَت کَردَن، رانَندِگی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی