ترجمه صَارَ به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
معنی صَارَ
- صَارَ
- شدن، شد، کدگذاری کردن، شکل دادن، قالب دادن، تعمیر اساسی کردن، موشک زدن، جیغ زدن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با صَارَ
دَارَ
- دَارَ
- دُور زَدَن، خانِه، چَرخاندَن، سَرگیجِه دادَن، چَرخیدَن، شُمارِه گِرِفتَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَارَ
- سَارَ
- سیمان زَدَن، او راه اُفتاد، راه پیمایی کَردَن، سُرعَت حَرَکَت دادَن، قایِق رانی کَردَن، گَردِش کَردَن، آب دادَن، سیم کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
غَارَ
- غَارَ
- غار رَفتَن، او حَسادَت مِی کَرد، غارَت کَردَن، حَمله کَردَن، غوطه وَر شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی