معنی قَادَ قَادَ فرماندهی کردن، او رهبری کرد، رهبری کردن، دستکاری کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، رانندگی کردن فَرماندِهی کَردَن، او رَهبَری کَرد، رَهبَری کَردَن، دَستکاری کَردَن، ناوبَری کَردَن، هِدایَت کَردَن، رانَندِگی کَردَن دیکشنری عربی به فارسی