- شکرگیر
- گرفتار، نمک گیر
معنی شکرگیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
فاتح شهر، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و سالار اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
گیرنده شیر و پیروزمند، شجاع، دلیر و دلاور
شیر گیرنده، کسی که شیر را شکار می کند، کنایه از دلیر، پرزور
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صیدبند، نخجیرگر، شکارگر، نخجیرگیر، نخجیرگان، قانص، متصیّد، نخجیروال، حابل، نخجیرزن، صیدگر، صیدافکن، صیّاد
قناد، شیرینی ساز، شکرساز
تسخیر کننده آفاق
بسیار شیرین
صیاد
سپاسگزار
شیر گیرنده آنکه شیر را شکار کند و بگیرد، دلیر پر زور پر قوت نیرومند، مست
پادشاهی که کشوری را تصرف کند
کسی که مارهای زنده را صید می کند، کسی که با معرکه گیری و نشان دادن مار به مردم پول جمع می کند
جایی که نیشکر می کارند و شکر بسیار می گیرند، جایی که شکر فراوان باشد
پدرخوانده، مردی که فرزند دیگری را به فرزندی خود بپذیرد
بار گیرنده، بار برنده، بردارندۀ بار، اسب و هر حیوان بارکش، کشتی، ارابه، اتومبیل یا هر وسیلۀ نقلیۀ باری
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
اشترگیا، راویز، کستیمه، کسیمه، شترخار، اشترخار، خاراشتر
اشترگیا، راویز، کستیمه، کسیمه، شترخار، اشترخار، خاراشتر
کسی که قند و نقل و نبات می سازد، کنایه از شیرین گفتار، سخن شیرین و فصیح، کنایه از لب معشوق
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صیّاد، نخجیرگر، نخجیروال، صیدافکن، نخجیرگیر، نخجیرزن، نخجیرگان، شکارگیر، متصیّد، حابل، صیدبند، قانص، صیدگر
آنکه صید گور (خر) کند: گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان. (هفت پیکر)
کسی که لشکردشمن را مغلوب کند فاتح
افسونگر مار، مارگیرنده
بار برنده، هر حیوان بارکش
شکرریزنده، شکرافشان، قناد، حلوایی، سخن نغز، آواز دلکش، نثاری که در عروسی بر سر داماد و عروس کنند، گریه شادی
((~. پَ))
فرهنگ فارسی معین
گونه ای نقل به شکل آب نبات های درشت و تقریباً چهار گوش و مکعب شکل که با مواد معطر از قبیل زنجبیل و وانیل خوشبو و مطبوع شده و در شب های عزاداری به صورت نذر و خیرات پخش می کنند
گیاهی که در ساقه و برگ آن مادۀ سفید رنگی مانند شیر وجود دارد که هرگاه آن را خراش دهند آن ماده خارج می شود
نوعی شیرینی که از شکر و آرد برنج یا آرد گندم به شکل نقل درست می کنند
پسرخوانده، نسبت پسری که مردی یا زنی او را به فرزندی پذیرفته باشد به آن مرد یا زن، پسرگیر
شکرخوار، شکرشکن
شکرریز، بسیار شیرین
شکرگزارنده، سپاسگزار، آنکه شکر نعمت و احسان کسی را به جا آورد
Predation