جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شکرگر

شکرگر

شکرگر
شیرینی ساز و قناد. (ناظم الاطباء). حلوایی. (آنندراج) :
اینت افیونگر است و آنْت شکرگر
هر دو به خاک اندرون برابر و مقرون.
ناصرخسرو.
خلق تو گل فروش و زبانت شکرگر است.
سیدحسن غزنوی (از آنندراج).
و رجوع به شکرساز و شکرریز شود
لغت نامه دهخدا

شکارگر

شکارگر
شِکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صَیّاد، نَخجیرگَر، نَخجیروال، صِیداَفکن، نَخجیرگیر، نَخجیرزَن، نَخجیرگان، شِکارگیر، مُتَصَیِّد، حابِل، صِیدبَند، قانِص، صِیدگَر
شکارگر
فرهنگ فارسی عمید

شکرگیر

شکرگیر
گرفتار. ظاهراً مانند نمک گیر:
مشوبر طرۀ شیرین شکرگیر
وگر گیری نخست از خویشتن گیر.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

شکرگو

شکرگو
شکرگوی. شکرگزار. که سپاس نعمت حق یا خلق را بگوید. شاکر. (از یادداشت مؤلف) :
گر ترشرو بودن آمد شکر و بس
همچو سرکه شکرگویی نیست کس.
مولوی.
و رجوع به شکرگزار و شکرگوی شود
لغت نامه دهخدا

شکارگر

شکارگر
شکارچی. نخجیرگر. صیاد. (یادداشت مؤلف). شکارگیر. صیاد. (ناظم الاطباء) :
عقل سگ جان هوا گرفت چو باز
کاین سگ و باز چون شکارگراست.
خاقانی.
و رجوع به شکارچی و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا

مکرگر

مکرگر
حیله گر. مکار: دوراندیش، کاهل، دروغزن، مکرگر... (التفهیم ص 325)
لغت نامه دهخدا