جدول جو
جدول جو

معنی شکرریز

شکرریز
کسی که قند و نقل و نبات می سازد، کنایه از شیرین گفتار، سخن شیرین و فصیح، کنایه از لب معشوق
تصویری از شکرریز
تصویر شکرریز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شکرریز

شکرریز

شکرریز
شکرریزنده، شکرافشان، قناد، حلوایی، سخن نغز، آواز دلکش، نثاری که در عروسی بر سر داماد و عروس کنند، گریه شادی
شکرریز
فرهنگ فارسی معین

شکر ریز

شکر ریز
شکر زیرنده شکر افشان، قناد حلوایی، سخن نغز، آواز دلکش، نثاری که در عروسی بر سر داماد و عروس کنند، گریه شادی. یا شکر ریز طرب. گریه شادی
فرهنگ لغت هوشیار

شکرخیز

شکرخیز
جایی که نیشکر می کارند و شکر بسیار می گیرند، جایی که شکر فراوان باشد
شکرخیز
فرهنگ فارسی عمید

شکرریزی

شکرریزی
حالت و عمل و صفت و صنعت شکرریز. قنادی. (یادداشت مؤلف) ، گفتار خوش و سخنان شیرین و نرم و آهسته. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، نکاح. بزم. سور:
گر نیَم محرم شکرریزی
پاسدار شهم به شب خیزی.
نظامی.
، نثار کردن در عروسی و سور:
نثار اشک من هر شب شکرریز است پنهانی
که همت را زناشوییست از زانو و پیشانی.
خاقانی.
- شکرریزی کردن، شکرریز کردن. نثار کردن:
وآنکه ازبهر این دل انگیزی
کرد بر تازه گل شکرریزی.
نظامی.
- ، از دهان شکرریختن. سخن شیرین گفتن. آواز خوش و دلنشین خواندن. شعر دلپسند و شیرین گفتن:
بگشا پستۀ خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهن خویش مینداز به شک.
حافظ.
، گریه ای را گویند که از روی شادی و خوشحالی کنند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شکرریزه

شکرریزه
نوعی از بسکماج و نان شکری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شکرخیز

شکرخیز
جایی که شکر خیزد و در آنجا شکر عمل آورند. (ناظم الاطباء). شکرستان. شکرزار. (یادداشت مؤلف). قریب به معنی شکرزار است. (آنندراج) :
من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا
کوزۀ شهد شود حنظل افلاک آنجا.
صائب تبریزی (از آنندراج).
و رجوع به شکرزار و شکرستان شود
لغت نامه دهخدا

شیرریز

شیرریز
ریزندۀ شیر، پستان پر از شیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا