معنی شکرگزار - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با شکرگزار
شکرگزار
شکرگزار
شکرگزارنده، سپاسگزار، آنکه شکر نعمت و احسان کسی را به جا آورد
فرهنگ فارسی عمید
شکرگزار
شکرگزار
شاکرو سپاسگزار و حقشناس. (ناظم الاطباء). آنکه شکر نعمت و احسان کسی گوید. (فرهنگ فارسی معین) : نعمتت بار خدایا ز عدد بیرون است شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار. سعدی
لغت نامه دهخدا
شکرگزار
شکرگزار
حق شناس، حقگزار، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر، شکور، قدردان متضاد: کورنمک، نمک نشناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شکر گزار
شکر گزار
سپاسگزار آن که شکر نعمت و احسان کسی گوید سپاسگزار. توضیح نوشتن این ترکیب به صورت شکر گذار غلط است. قیاس کنید با سپاسگزار
فرهنگ لغت هوشیار
شکر زار
شکر زار
جایی که شکر فراوان باشد شکر زار، جایی که نیشکر زراعت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.