- شناسنده
- آن که چیزی یا کسی را بشناسد آگاه مطلع
معنی شناسنده - جستجوی لغت در جدول جو
- شناسنده
- آگاه، دانا، عارف، آنکه کسی یا چیزی را می شناسد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورم کرده باد کرده آماهنده
کنتور
معرفی
آکتیویتور
تازی گشته اوباره از ماران
حقیر ترین بنده
آنچه بپژمرد پژمرده. پژمرنده، آنچه بپژمرد
آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد پناه آورنده پناه گیرنده پناهیده زنهاری زینهاری ملتجی، جمع پناهندگان، پناه دهنده، باری تعالی
کسی که با شتاب و سرعت حرکت کند یا کاری را انجام دهد شتابان
شکافنده، نقب زن چاه جوی نقاب
شکاف دهنده
ورقه یا کتابچه رسمی که در آن نام صاحب ورقه و نام پدر و مادر و دیگر خصوصیات وی ثبت میشود
آشنا کردن، تعریف کردن
آشنا ساختن، معرفی کردن
پناه گیرنده، پناه برنده، برای مثال درگذر از جرم که خواهنده ایم / چارۀ ما کن که پناهنده ایم (نظامی۱ - ۷)
ترسنده، آنکه از چیزی بترسد
ویژگی آنکه مطلبی را به گوش دیگری برساند
کسی که دیگری را در جایی بنشاند، گمارنده
شمغند، هر چیز بدبو و گندیده، متعفن، بدبو
شناختن، آشنا شدن، واقف شدن، دانستن، اشناسیدن، اشناختن
شتاب کننده، کسی که با شتاب و سرعت حرکت می کند
شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
دفترچه یا ورقه ای شامل نام، نام خانوادگی، نام پدر و مادر، تاریخ تولد و مشخصات دیگر فرد که ادارۀ ثبت احوال آن را صادر می کند، ورقۀ هویّت
ناکافی غیرمکفی
به نشستن وا دارنده، جلوس دهنده (برتخت)، جا دهنده مقیم سازنده، کارنده غرس کننده، برپا دارنده نصب کننده، نهنده، خاموش کننده (آتش)، دفع کننده آرام کننده (درد الم)
((پَ هَ دِ یا دَ))
فرهنگ فارسی معین
آن که به کسی یا چیزی پناه برد، زینهاری، ملتجی
پناهنده اجتماعی: کسی که به خاطر رواج تعصب دینی یا اجتماعی یا ناامنی و جنگ در میهنش به کشور دیگری پناه می برد
پناهنده سیاسی: کسی که به خاطر مبارزه سیاسی و مخالفت با حکومت کشورش به کشور دیگری پناهنده میشود
پناهنده اجتماعی: کسی که به خاطر رواج تعصب دینی یا اجتماعی یا ناامنی و جنگ در میهنش به کشور دیگری پناه می برد
پناهنده سیاسی: کسی که به خاطر مبارزه سیاسی و مخالفت با حکومت کشورش به کشور دیگری پناهنده میشود
((ش مِ))
فرهنگ فارسی معین
دفترچه ای صادره از طرف اداره ثبت احوال که در آن مشخصات شخص از قبیل، نام، نام خانوادگی، نام پدر و مادر، تاریخ و محل تولد نوشته می شود
متعفن، زن بدبوی
آشنا کننده
کاونده، نقب زن، شکافنده، شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکوفنده
Sidesplitting