جدول جو
جدول جو

معنی شماغنده

شماغنده
شمغند، هر چیز بدبو و گندیده، متعفن، بدبو
تصویری از شماغنده
تصویر شماغنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شماغنده

شماغنده

شماغنده
هر چیز بدبو و متعفن. (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان) :
خطش چو پشت و روش شماغنده و سیاه
کاغذ تباه و ژنده چو کون دریدگان.
پوربهای جامی (از انجمن آرا).
، زن بدبو. (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا

شماگنده

شماگنده
شماگند. شماغند. شمغند. شمغنده. بدبوی. متعفن، زن بدبوی (خصوصاً). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شماغنده شود
لغت نامه دهخدا

شمارنده

شمارنده
محاسِب. حساب کننده. (ناظم الاطباء). حسیب. محصی. آمارگیر. (یادداشت مؤلف) :
برفتند هر یک سوی تخت خویش
یکایک شمارنده بر بخت خویش.
فردوسی.
کسی کو کسی را نیاید بکار
شمارنده زو برنگیرد شمار.
نظامی.
ذموم، بسیار عیب شمارنده مردم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

شمغنده

شمغنده
گندیده. بدبوی. متعفن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بمعنی شماغنده است. (فرهنگ جهانگیری). شخصی که از او بوی بد آید. (برهان). رجوع به شمغند و شماغنده شود، مدهوش گشته از ترس و بیم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) ، در مجمل اللغه در مادۀ لخن می نویسد: اللخن شمغنده، یعنی ختنه ناکرده و امراءه لخناء، زنی گنده فرج. در فرهنگ های فارسی، شمغنده را بمعنی دیگر مادۀ لخن می آورند که گندگی باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا