- شلیدن
- چنگ در زدن تشبث کردن در آویختن به چیزی
معنی شلیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- شلیدن
- شل بودن مانند مردم شل و لنگ راه رفتن
- شلیدن ((شَ دَ))
- لنگ و ناقص راه رفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در آویختن برهم چسبیدن
چسبیدن دوسیدن التصاق
به هم چسبیدن، در آویختن به چیزی، بشلیدن
به هم چسبیدن، در آویختن به چیزی، پشلیدن
چنگ درزدن و درآویختن به چیزی، آویختن، برای مثال گر تو خواهیش وگرنه به تو اندر نشلد / زر او چون به در خانۀ او برگذری (فرخی - ۳۹۹ حاشیه)
چنگ در زدن در آویختن بچیزی تشبث کردن: گر تو خواهیش و گرنه (خواهی واگرنه) بتواند اندر نشلد زر او چون بدرخانه او برگذری... (فرخی. عبد. 401) توضیح جهانگیری همین بیت را برای فعل فوق شاهد آورده اما سروری گوید: در موید (الفضلا) و نسخه میرزا (ابراهیم) بمعنی دو چیز باشد که بریکدیگر دوزند
روان شدن و رفتن
فرو رفتن چیزی نوک تیز (مانند خار سوزن و غیره) در چیز دیگر
پژوهش کردن تجسس کردن پالیدن، آهسته بجایی در شدن خزیدن
تراویدن و ترشح کردن
سوت زدن
لغزیدن، لیز خوردن
فریاد زدن بانگ کردن، صفیر زدن، افسردن پژمردن پژمرده شدن
ترسیدن، آشفته داشتن
استماع، گوش کردن، شنودن
شکافتن و دریدن و چاک کردن
متحیر و درمانده شدن
ریختن پیاپی آب از بالا به پایین
ازهم پاشیدن، پراکنده شدن، پخش شدن، برای مثال چو افتاد دشمن در آن پای لغز / به سمّ سمندش بشهلید مغز (نظامی5 - ۹۷۳)
هشتن، گذاشتن، اجازه دادن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردنبرای مثال چو گرگ ستمگر به دامت فتد / هلیدن نباشد ز رای و خرد (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
ترسیدن، رمیدن، برای مثال گر آهویی بتا و کنار منت حرم / آرام گیر با من و از من چنین مشم (خفاف - شاعران بی دیوان - ۲۹۶) ، بی هوش شدن، برای مثال پیشت بشمند و بی روان گردند / شیران عرین چو شیر شادروان (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۵) ، آشفته شدن
بوییدن، بو کردن، شم، تشمیم
بوییدن، بو کردن، شم، تشمیم
لغزیدن، لیز خوردن و افتادن از جایی، پژمرده شدن
درهم شدن، آشفته و پریشان گشتن، درمانده و حیران شدن
فریاد زدن، بانگ کردن
ناله کردن
پژمرده شدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخولیدن
ناله کردن
پژمرده شدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخولیدن
فرو رفتن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر، برای مثال گل می نهد به محفل نادانان / بر قلب عاقلان بخلد خارش (ناصرخسرو۱ - ۲۸۷) ،
مجروح شدن، کنایه از آزرده کردن،برای مثال ننگری تو به من که غفرۀ تو / دل خلد کی روا بود بنگر (عنصری - ۶۱) ،
فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر
مجروح شدن، کنایه از آزرده کردن،
فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر
بیهوش شدن، غوطه زدن
بجایی نهادن، گذاشتن