جدول جو
جدول جو

معنی بشلیدن

بشلیدن((بَ شَ دَ))
درآویختن، بر هم چسبیدن
تصویری از بشلیدن
تصویر بشلیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بشلیدن

بشلیدن

بشلیدن
نشلیدن. پشلیدن. چسبیدن. (از برهان) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا). بشلی و بشلیدن. دوسانیدن و برچسبانیدن باشد. (سروری). برهم چسبیدن. (ناظم الاطباء). بردوسیدن بود. (نسخه ای از لغت فرس اسدی) (حاشیۀ فرهنگ خطی اسدی نخجوانی). دوشانیدن بود و نبشلد یعنی ندوشد. دوسیدن. (صحاح الفرس) چسبیدن و چفسیدن و رجوع به شل و پشل شود.
لغت نامه دهخدا

بالیدن

بالیدن
نمو کردن نشو و نما کردن رشد کردن، فخر کردن مباهات کردن
بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار