مصدر جعلی از شَل (اشل عربی). لنگیدن. لنگان لنگان رفتن. با یک لنگ پا رفتن. شلان رفتن. (یادداشت مؤلف) : هیچ نیابی فراز و شیب قران در غزل و می بطبع چون نشلی. ناصرخسرو. رجوع به شلان شلان شود، چنگ زدن. تشبث کردن. درآویختن به چیزی. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عامه، مردن. - شلیدن برای کسی، بمزاح به جای مردن: بشلم برات، بمیرم برات. (یادداشت مؤلف)