معنی پشلیدن - فرهنگ فارسی عمید
معنی پشلیدن
- پشلیدن
- به هم چسبیدن، در آویختن به چیزی، بشلیدن
تصویر پشلیدن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پشلیدن
پشلیدن
- پشلیدن
- چسبیدن. دوسیدن. لصق. التصاق. لزق. التزاق:
که بی داور این داوری نگسلد
و بر بی گناه ایچ بد نپشلد.
ابوشکور.
و رجوع به بشلیدن شود
لغت نامه دهخدا
نشلیدن
- نشلیدن
- چنگ درزدن و درآویختن به چیزی، آویختن، برای مِثال گر تو خواهیش وگرنه به تو اندر نشلد / زر او چون به در خانۀ او برگذری (فرخی - ۳۹۹ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید