جدول جو
جدول جو

معنی پلیدن

پلیدن((پَ دَ))
جستجو کردن، آهسته به جایی در شدن
تصویری از پلیدن
تصویر پلیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پلیدن

پلیدن

پلیدن
پژوهش کردن تجسس کردن پالیدن، آهسته بجایی در شدن خزیدن
پلیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پلیدن

پلیدن
مخفف پالیدن است که بمعنی جستجو کردن و تفحص باشد. (برهان قاطع). پژوهش کردن. تجسس کردن، آهسته بجائی درشدن. خزیدن: دزد (در تاریکی شب) هر چند حیله کرد چیزی نتوانست دزدید به طویله پلید که ستوری نیکو بگیرد آن شب شیری در میان ستوران درآمده بود، دزد دست بر پشت ستوران می نهادتا هر کدام فربه تر باشد ببرد از قضا دست بر پشت شیرنهاد و از دیگر ستوران فربه تر بود. (سندبادنامه)
لغت نامه دهخدا

خلیدن

خلیدن
فرو رفتن چیزی نوک تیز (مانند خار سوزن و غیره) در چیز دیگر
خلیدن
فرهنگ لغت هوشیار