جدول جو
جدول جو

معنی شهلیدن

شهلیدن
ازهم پاشیدن، پراکنده شدن، پخش شدن، برای مثال چو افتاد دشمن در آن پای لغز / به سمّ سمندش بشهلید مغز (نظامی5 - ۹۷۳)
تصویری از شهلیدن
تصویر شهلیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شهلیدن

شهلیدن

شهلیدن
پراکنده و پریشان شدن و از هم پاشیده شدن و پخچ و پهن گشتن. (از برهان) :
چو افتاد دشمن در آن پای نغز
ز سُم ّ سمندش بشهلید مغز.
نظامی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

شخلیدن

شخلیدن
فریاد زدن بانگ کردن، صفیر زدن، افسردن پژمردن پژمرده شدن
شخلیدن
فرهنگ لغت هوشیار

شولیدن

شولیدن
درهم شدن، آشفته و پریشان گشتن، درمانده و حیران شدن
شولیدن
فرهنگ فارسی عمید

شخلیدن

شخلیدن
فریاد زدن، بانگ کردن
ناله کردن
پژمرده شدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کِشیدَن، صَفیر زَدَن، شِپلیدَن، شَخولیدَن
شخلیدن
فرهنگ فارسی عمید