- سبزباغ
- تن و بدن انسان، آسمان،
برای مثال بدان راست ناید کزاین سبزباغ / گلی چند را سر درآری به داغ (نظامی۶ - ۱۱۰۱)
بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، دارالقرار، گشتا، خلد، سرای جاوید، ارم، خلدستان، دار قرار، دارالسّرور، مینو، رضوان، دارالخلد، نعیم، فردوس، باغ بهشت، علّیین، فردوس اعلا، دارالنّعیم، جنّت، باغ خلد، قدس، دارالسّلام، باغ ارم، اعلا علّیین
معنی سبزباغ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تن انسان بدن آدمی، آسمان، بهشت
آسمان، دنیا
سبزگرا کرکرا از پرند گان
آسمان، جهان دنیا
تیز پر، زود گذر، تیزرو
سبک وزن، فارغ بال، خوشحال
شاخۀ سبز، شاخۀ تروتازۀ درخت
هر چیزی که به رنگ سبز باشد، سبز رنگ
بافندۀ سبد، کسی که سبد می بافد، سبدساز
به رنگ سبز درآورنده، سبز کننده، سبزناک، سبز رنگ
سبزه، گیاهان و سبزی های فصل بهار
زمین سبز و خرم در فصل بهار
زمین سبز و خرم در فصل بهار
کنایه از آسمان، فضای بی پایان و نیلگون که بالای سر ما دیده می شود، رنگ آبی آن رنگ هوایی است که کرۀ زمین را احاطه کرده است
پرنده تیزپر، فارغ، آسوده
سبک وزن، مجازاً، فارغ، آسوده، سبکسر
سبز رنگ، هر چیزی که به رنگ سبز باشد
سبزه، گیاه سبز، صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد، بنگ
پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کاسانه، سبزک، کاسکینه، سبزگرا، کلاغ سبز، سبزه قبا
پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کاسانه، سبزک، کاسکینه، سبزگرا، کلاغ سبز، سبزه قبا
افزاری است که بدان رنگ آیینه تیغ و مانند آنرا بزدایند و جلا دهند مصقله
قسمی آب گوشت. طرز تهیه. - گوشت با نخود و لپه بار کنند چون نیم پز شود تره و شبت و قدری اسفناج و ماش پوست کنده بان اضافه کنند. پس از پختن چند عدد تخم مرغ در میان آن بشکنند و همینکه بست ادویه در آن زنند. اگر بخواهند ترشی دار باشند بعد از پختن سبزیها آلوچه تازه یا ترشی دیگر در آن داخل کنند
پوست جوز بویا، قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته، جارگون، بسباسه
وسیله ای برای زدودن زنگ از تیغ، شمشیر و مانند آن
آبگوشتی که با حبوبات و سبزی تهیه می شود، آبگوشت سبزی
نوازندۀ دوره گردی که ساز می زند و بز را به رقص وا می دارد
جای سبز، سبزه زار