جدول جو
جدول جو

معنی سبزگار

سبزگار
به رنگ سبز درآورنده، سبز کننده، سبزناک، سبز رنگ
تصویری از سبزگار
تصویر سبزگار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سبزگار

سبزگار

سبزگار
سبزکار. برنگ سبز. سبزناک:
زمرد بود گر چنین سبزگار
خزان طلا را کند نوبهار.
ملا (از آنندراج).
قبای معلم سبزگار دوخت بخیاطو مقراض محتاج نگشت، جوهر آب را به وساطت حرارت بجرم نار رسانید. (سندبادنامه ص 2) ، آنکه دارای عمل خوب است. (اشتینگاس). کسی که کردار و اعمالش نیک باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سازگار

سازگار
سازش کننده، موافق، همآهنگ، گوارا، سزاوار، قانع، خرسند، سازگر
سازگار
فرهنگ فارسی معین

سبزگرا

سبزگرا
سَبزقَبا، پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کاسکینِه، کاسانِه، سَبزَک، سَبزِه قَبا، کَلاغ سَبز
سبزگرا
فرهنگ فارسی عمید