جدول جو
جدول جو

معنی سبدباف

سبدباف
بافندۀ سبد، کسی که سبد می بافد، سبدساز
تصویری از سبدباف
تصویر سبدباف
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سبدباف

زندباف

زندباف
پیشوای زردشتی، زندخوان، سرودگوی
بُلبُل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، هِزاردَستان، بوبُرد، زَندواف، عَندَلیب، شَب خوٰان، بوبَردَک، مُرغِ سَحَر، هِزارآوا، مُرغ خوُش خوٰان، هِزاران، شَباهَنگ، صُبح خوٰان، هِزار، فَتّال، زَندلاف، زَندوان، مُرغِ چَمَن
زندباف
فرهنگ فارسی عمید

سبزباغ

سبزباغ
تن و بدن انسان، آسمان، برای مِثال بدان راست ناید کزاین سبزباغ / گلی چند را سر درآری به داغ (نظامی۶ - ۱۱۰۱)
بِهِشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، دارُالقَرار، گُشتا، خُلد، سَرایِ جاوید، اِرَم، خُلدِستان، دارِ قَرار، دارُالسُّرُور، مینو، رِضوان، دارُالخُلد، نَعیم، فِردُوس، باغِ بِهِشت، عِلّیین، فِردُوسِ اَعلا، دارُالنَّعِیم، جَنَّت، باغِ خُلد، قُدس، دارُالسَّلام، باغِ اِرَم، اَعلا عِلّیین
سبزباغ
فرهنگ فارسی عمید

ژندباف

ژندباف
زندباف. صاحب آنندراج گوید: بمعنی بلبل و قمری و مثل آن و صاحب جهانگیری و مؤید به زای عربی نوشته و کسی وجه تسمیۀ این بیان نکرده و شاید که چون پرهای بلبل و قمری و فاخته و کبک و کبوتر و دراج چندان خوش رنگ و لطیف نباشد ژندباف میگفته باشند. رجوع به زندباف شود -انتهی. و این گفته بر اساسی نیست
لغت نامه دهخدا