جدول جو
جدول جو

معنی رابح - جستجوی لغت در جدول جو

رابح
سود کننده، سود دهنده، سودآور، سودمند
تصویری از رابح
تصویر رابح
فرهنگ فارسی عمید
رابح
(بِ)
یکی یا شتربچۀ ازمادر جدا شده. ج، رباح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سوددهنده. نفعبخش. (غیاث اللغات). سودمند. مقابل خاسر. سودکننده. (آنندراج) :
حاصل و رابح و موجود به هر وقت ز تست
هرچه سلطان جهان را غرض و کام و هواست.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
رابح
سود دهنده
تصویری از رابح
تصویر رابح
فرهنگ لغت هوشیار
رابح
((بِ))
سودبخش، سودآور، نافع
تصویری از رابح
تصویر رابح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رابو
تصویر رابو
(دخترانه)
هدیه، پیشکش، نام گلی از گلهای بهاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رابط
تصویر رابط
واسطه میان دو تن یا دو چیز، ربط دهنده، پیوند دهنده، آنچه دو یا چند کلمه یا جمله را به هم پیوند می دهد، راهب، زاهد و حکیم از دنیا بریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابح
تصویر سابح
شنا کننده، شناور، تندرونده، تندرو، اسب تندرو، چارگامه، ره انجام، چهارگامه، شولک، بالاد، گام زن، براق، سابح، سیس، بادرفتار، بوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رابحه
تصویر رابحه
مؤنث واژۀ رابح، سود کننده، سود دهنده، سودآور، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذابح
تصویر ذابح
ذبح کننده، گلو برنده، داغ گلوی ستور، آهن داغ که با آن گردن ستور را داغ کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رامح
تصویر رامح
سماک، سماک رامح، نیزه زن، نیزه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راجح
تصویر راجح
برتر، بهتر، افزون، غالب
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بِ)
جمع واژۀ مربح، به معنی منافع و سودها. (غیاث اللغات) (آنندراج). این کلمه مأخوذ از تازی است. (از ناظم الاطباء). مرابح و مربح در فرهنگهای عربی به دسترس ما دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(بِ حَ)
تأنیث رابح، تجارهٌ رابحه، خرید و فروخت با سود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سودمند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُبِ)
سودگیرنده. ربح گیرنده. (فرهنگ فارسی معین). نعت فاعلی است از مرابحه. رجوع به مرابحه شود
لغت نامه دهخدا
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشح
تصویر راشح
تراوش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابح
تصویر سابح
شناور، شناگر، مرد شنا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابح
تصویر صابح
هد ه آشکار هده (حق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابد
تصویر رابد
گنجینه دار، خزانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابج
تصویر رابج
پر، سیراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابط
تصویر رابط
ربط دهنده، واسطه میان دو نفر یا دو چیز
فرهنگ لغت هوشیار
بزغاله، گربه پدرام، بچه شتر بچه گاو، جمع ربح، سودها فروختن، سود خواری کپی نر، بزغاله، شترک لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامح
تصویر رامح
نیزه دار، صاحب نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابض
تصویر رابض
شیر درنده شیردرنده، دزدار دژدار ، بیمار بستری
فرهنگ لغت هوشیار
چهارم:) در درجه رابع قرار دارد . (، چهارم بار بچهارم رابعا. چهارم، چهارمین بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابه
تصویر رابه
مادراندر زن پدر. مونث راب: زن پدر زن بابا مامندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجح
تصویر راجح
چربیده، افزون، غالب، فائق، بازگردنده، با آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذابح
تصویر ذابح
ذبح کننده حیوان ماکول، سربرنده
فرهنگ لغت هوشیار
بهره گیر بهره ستان سود خوار بهره کار سود گیرنده ربح گیرنده جمع مرابحین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابحه
تصویر رابحه
مونث رابح، با سود سود آور. مونث رابح سودآور سودساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرابح
تصویر مرابح
((مُ بِ))
سود گیرنده، ربح گیرنده، جمع مرابحین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذابح
تصویر ذابح
((بِ))
سربرنده، ذبح کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راجح
تصویر راجح
((جِ))
غالب آمده، چربیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابط
تصویر رابط
میانجی، وابسته
فرهنگ واژه فارسی سره