جدول جو
جدول جو

معنی ذابح

ذابح
ذبح کننده، گلو برنده، داغ گلوی ستور، آهن داغ که با آن گردن ستور را داغ کنند
تصویری از ذابح
تصویر ذابح
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ذابح

ذابل

ذابل
باریک، لاغر، پژمرده پلاسیده، خشک لب پژمرده پلاسیده، لاغر نزار، خشک شده از عطش (لب و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار