جدول جو
جدول جو

معنی سابح

سابح
شنا کننده، شناور، تندرونده، تندرو، اسب تندرو، چارگامه، ره انجام، چهارگامه، شولک، بالاد، گام زن، براق، سابح، سیس، بادرفتار، بوز
تصویری از سابح
تصویر سابح
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سابح

سابح

سابح
شناور. شناگر. مرد شناکننده. (منتهی الارب) (آنندراج). آشناگر. آشناور. شناوبر. آب ورز. آب باز. ج، سابحون، سُبّاح، سبحا:
آن سکون سابح اندر آشنا
به ز جهد اعجمی با دست و پا.
(مثنوی).
، اسب، بدان جهت که در رفتار شنا میکند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، اسب نیک رونده. اسب تندرو. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

سابق

سابق
مربوط به گذشته، پیشین، مقدم، پیشی گیرنده، سبقت گیرنده، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
سابق
فرهنگ نامهای ایرانی