- دَلَّكَ
- ماساژ دادن، ورز دادن
معنی دَلَّكَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
به هلاکت رساندن، او از بین رفت، نابود شدن
مالک بودن، پادشاه، دارا بودن
ایجاد کردن، کودک
کاهش دادن، او کم کرد
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
تحویل دادن، صلح
ضخیم کردن، ماهی
نمک پاشیدن، نمک
گمراه کردن، او گمراه کرد
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
لوس کردن، متنعّم کردن
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
سنبه کردن، چرخید
خانگی کردن، اهلی کرد
دود کردن، سیگار کشید
مربّی کردن، مسیر
لکّه انداختن، خامه ای
قوی کردن، حمایت کند
گرم کردن، گرم
تصحیح کردن، او بررسی کرد
ویران کردن، نابود شد، تعداد زیاد کاهش دادن
گشت زدن، نقش
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
نشانه گذاری کردن، نشان دهد، معنی دادن