جدول جو
جدول جو

معنی دَلَّكَ - جستجوی لغت در جدول جو

دَلَّكَ
ماساژ دادن، ورز دادن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
به هلاکت رساندن، او از بین رفت، نابود شدن
دیکشنری عربی به فارسی
مالک بودن، پادشاه، دارا بودن
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، کودک
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
دیکشنری عربی به فارسی
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تحویل دادن، صلح
دیکشنری عربی به فارسی
ضخیم کردن، ماهی
دیکشنری عربی به فارسی
نمک پاشیدن، نمک
دیکشنری عربی به فارسی
گمراه کردن، او گمراه کرد
دیکشنری عربی به فارسی
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
دیکشنری عربی به فارسی
سنبه کردن، چرخید
دیکشنری عربی به فارسی
خانگی کردن، اهلی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
دود کردن، سیگار کشید
دیکشنری عربی به فارسی
مربّی کردن، مسیر
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، خامه ای
دیکشنری عربی به فارسی
قوی کردن، حمایت کند
دیکشنری عربی به فارسی
گرم کردن، گرم
دیکشنری عربی به فارسی
تصحیح کردن، او بررسی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
ویران کردن، نابود شد، تعداد زیاد کاهش دادن
دیکشنری عربی به فارسی
گشت زدن، نقش
دیکشنری عربی به فارسی
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نشانه گذاری کردن، نشان دهد، معنی دادن
دیکشنری عربی به فارسی