جدول جو
جدول جو

معنی دَجَّنَ - جستجوی لغت در جدول جو

دَجَّنَ
خانگی کردن، اهلی کرد
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
دیکشنری عربی به فارسی
حدس زدن، حدس بزن
دیکشنری عربی به فارسی
ذخیره کردن، فروشگاه
دیکشنری عربی به فارسی
مشخّص کردن، چشم، تعیین کردن، کالیبره کردن، نامزد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ضمانت دادن، در داخل
دیکشنری عربی به فارسی
توانا کردن، فعّال شد
دیکشنری عربی به فارسی
گرم شدن بیش از حد، او گرم شد
دیکشنری عربی به فارسی
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کلاهبردارانه، حملات
دیکشنری عربی به فارسی
خاموش کردن، مسکّن
دیکشنری عربی به فارسی
تزئین کردن، زیبا، آراستن
دیکشنری عربی به فارسی
ملایم کردن، قابل انعطاف، نرم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
رنگ کردن، رنگ، خم کردن، رنگ دادن
دیکشنری عربی به فارسی
قانونی کردن، او مدوّن شد
دیکشنری عربی به فارسی
انفجار کردن، سپیده دم، مختل کردن، بادکنک کردن، حباب ساختن، کیسه زدن
دیکشنری عربی به فارسی
سنبه کردن، چرخید
دیکشنری عربی به فارسی
مربّی کردن، مسیر
دیکشنری عربی به فارسی
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بهینه کردن، او بهبود یافت
دیکشنری عربی به فارسی
دود کردن، سیگار کشید
دیکشنری عربی به فارسی
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
دیکشنری عربی به فارسی
نشان دادن، بین
دیکشنری عربی به فارسی
بیمه کردن، امنیّت
دیکشنری عربی به فارسی
احترام گذاشتن، ارج نهادن
دیکشنری عربی به فارسی
تقویت کردن، قلعه، مطمئن شدن
دیکشنری عربی به فارسی
گشت زدن، نقش
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، خامه ای
دیکشنری عربی به فارسی
ویران کردن، نابود شد، تعداد زیاد کاهش دادن
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ماساژ دادن، ورز دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تصحیح کردن، او بررسی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
گرم کردن، گرم
دیکشنری عربی به فارسی
قوی کردن، حمایت کند
دیکشنری عربی به فارسی
ملّی کردن، وطن
دیکشنری عربی به فارسی