جدول جو
جدول جو

معنی خَلَقَ - جستجوی لغت در جدول جو

خَلَقَ
ایجاد کردن، ایجاد کنید
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پنجه زدن، خراش
دیکشنری عربی به فارسی
کسر کردن، رقیب
دیکشنری عربی به فارسی
سوزن زدن، او شوکّه شده بود
دیکشنری عربی به فارسی
سوزش داشتن، نیش زد
دیکشنری عربی به فارسی
ناامید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
خدمت کردن، او خدمت کرد
دیکشنری عربی به فارسی
فریب دادن، او فریب داد، گول زدن
دیکشنری عربی به فارسی
بی حسّ کردن، بی حسّی
دیکشنری عربی به فارسی
موعظه کردن، نامزد کرد
دیکشنری عربی به فارسی
شرمنده کردن، خجالتی بودن
دیکشنری عربی به فارسی
نتیجه گرفتن، مهر و موم، مهر کردن، مهر زدن
دیکشنری عربی به فارسی
پختن، نان، کیک پختن
دیکشنری عربی به فارسی
نقض کردن، او مخالفت کرد
دیکشنری عربی به فارسی
کاسه پر کردن، او نشست، صندلی گذاشتن، نشستن
دیکشنری عربی به فارسی
شلّاق زدن، چرم
دیکشنری عربی به فارسی
تحت عمل قرار گرفتن، موضوع
دیکشنری عربی به فارسی
جا به جا کردن، ربودن
دیکشنری عربی به فارسی
حلقه زدن، اصلاح، اصلاح کردن
دیکشنری عربی به فارسی
پخش کردن، او شلّیک کرد، راه اندازی کردن، آزاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
خفه کردن، دریچه گاز
دیکشنری عربی به فارسی
آماده کردن، مخلوط کردن، آشفته کردن، ترکیب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بال زدن، ضربان دار، هم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
شکستن، نقض، نقض کردن، نفوذ کردن
دیکشنری عربی به فارسی
زحمت دادن، او گرفتار شد
دیکشنری عربی به فارسی
محصور کردن، بستن
دیکشنری عربی به فارسی
به اوج رسیدن، رسید، رسیدن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، برش دادن، پایین آوردن
دیکشنری عربی به فارسی
بلعیدن، قورت دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تف انداختن، تف
دیکشنری عربی به فارسی
درخشیدن، رعد و برق، درخشش داشتن
دیکشنری عربی به فارسی
رویابافی کردن، رؤیا
دیکشنری عربی به فارسی
قسم خوردن، قسم خورد
دیکشنری عربی به فارسی
سوزاندن، سوختن، سوزاندن جسد، آسیب رساندن با حرارت
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، آوردن
دیکشنری عربی به فارسی