- خَفِيف
- سبک، نور، بی وزن
معنی خَفِيف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لاغر، باریک
تمیز، تمیز کردن، تر و تمیز
چرخیدن، نثر
ترسناک
پرپشت، سنگین، متراکم
ضامن، حامی
خوش برخورد، خوبه، جالب، خوش مشرب
لرزان، یک لرز، لرزنده
بلند، نازک
همراهی، همراه
ناقص، احمقانه، وحشت انگیز، بی محتوا، خفن، مسخره، مضحک
معتبر، محترم، اشرافی
زاری، مجرّد
ماورایی، پیچیده
صدای خش خش، سوئیچ کردن
خراش، سوت زدن، سرفه کردن
تسکین، کاهش، امتیاز، رقیق سازی، تعدیل، نرمش
بدخوٰاه، بدخیم، شیطنت آمیز
ماهر، متخصّص
خوٰار و زشت، شرور
بارور، پربار
سخنور، یک واعظ
خطرناک
ترکیب، مخلوط
آشنا، محبّت آمیز، اهلی، اهلی بودن
جزئی، اندک
پنهان کردن، پنهان شده است
پنهانی، پنهان شده است، فریبنده، مخفی، دغلکارانه
کاهیده، کم
به آرامی گریه کردن، به آرامی گریه کرد