- حَدَّة
- برندگی، وضوح، برش خوردگی
معنی حَدَّة - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منحل کردن، راه حلّ، حل کردن، عیب یابی کردن، باز کردن گره ها
چند، چندین
مدّت، دوره
لغزش، یک لغزش
مادّه، مواد
لذّت، خوشمزه بودن
کمبود
خارش داشتن، او خراشید
درستی، سلامتی، سلامتی عقل
لبه دادن، او تاب خورد
ایستگاه کردن، او فرود آمد
خش خش کردن، او حسّ کرد، حسّ کردن
کیف پول داشتن، او برید
رویداد، اتّفاق افتاد
فشار آوردن، او اصرار کرد
نامطلوبی، شدّت، پرخاشگری، خشونت
تیزی، وضوح، تیزبینی
سرگردانی، گیجی، سردرگمی
مقدار معیّن، یک کلاس
دانه داری، دانه
محدود کردن، پایان، مرز گذاشتن، تیز کردن، محصور کردن
انجام دادن، انجام شد
سهمیه، یک کلاس
سفر کاروانی، کمپین
نیاز، نیاز دارند، نیازمندی
اسکرول کردن، هم بزنید، متحرّک کردن، حرکت دادن، برانگیختن، هم زدن
تاریخ گذاشتن، وی تصریح کرد، دقیقاً مشخّص کردن، اصطلاح کردن، پیش تعیین کردن، قیمت گذاشتن، مشخّص کردن
مدرن کردن، اتّفاق افتاد، به روز رسانی کردن
حالت، وضعیت
مرزی، لبه
ریزبینی، دقّت
منصرف کردن، تنه