جدول جو
جدول جو

معنی جَلَّسَ - جستجوی لغت در جدول جو

جَلَّسَ
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

برعکس کردن، معکوس
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، آوردن
دیکشنری عربی به فارسی
شلّاق زدن، چرم
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، کودک
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
دیکشنری عربی به فارسی
پایه زدن، بافرهنگی
دیکشنری عربی به فارسی
اندازه گیری کردن، اندازه گیری کرد
دیکشنری عربی به فارسی
انبار کردن، پشته
دیکشنری عربی به فارسی
تقدیم کردن، تقدیس کنید، گوله کردن
دیکشنری عربی به فارسی
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
دیکشنری عربی به فارسی
مقدّس کردن، تقدیس کنید
دیکشنری عربی به فارسی
تحویل دادن، صلح
دیکشنری عربی به فارسی
صاف کردن، صاف
دیکشنری عربی به فارسی
نمک پاشیدن، نمک
دیکشنری عربی به فارسی
گمراه کردن، او گمراه کرد
دیکشنری عربی به فارسی
کاسه پر کردن، او نشست، صندلی گذاشتن، نشستن
دیکشنری عربی به فارسی
زیبا کردن، شتر
دیکشنری عربی به فارسی
بنیاد گذاشتن، تاسیس شد، ایجاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ماساژ دادن، ورز دادن
دیکشنری عربی به فارسی
سنبه کردن، چرخید
دیکشنری عربی به فارسی
تهویه کردن، کیفیّت
دیکشنری عربی به فارسی
ثبت نام کردن، استخدام کرد
دیکشنری عربی به فارسی
منجمد کردن، یخ کرد، یخ زدن
دیکشنری عربی به فارسی
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
آب زدایی کردن، خشک
دیکشنری عربی به فارسی
پل زدن، پل
دیکشنری عربی به فارسی
شجاع کردن، بدن، شخصیّت دادن، نمادین کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نوآوری کردن، او تمدید کرد، تایید مجدّد کردن، دوباره بازسازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
گچ کاری کردن، گچ
دیکشنری عربی به فارسی