- تَقِيّ
- مؤمن، پارسا، پرهیزگار
معنی تَقِيّ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قدّاست گذاری، تقدیس، احترام، تقدّس، مقدّس سازی
تقلید، سنّت، انتقام جویی
چکاندن، تقطیر
قطب بندی، اخم کردن
تقسیم بندی، تقسیم کردن
تقریب
معرّفی، ارائه
ارزیابی، قدردانی، تخمین، برآورد، کمّیّت سنجی، ارزش گذاری
تحقیر، تقویم
ضدّ عفونی، عقیم سازی
عقلانیّت گرایی، منطقی بودن
پیچیدگی
آشکار، روشن، مشهود، شفّاف
نشانه گذاری، شماره گذاری
سنگین
محدودکنندگی، محدودیت
شورشگر، دلهره، دمدمی، شوخ
پنهانی، پنهان شده است، فریبنده، مخفی، دغلکارانه
بی عیب، خالص
درخشان، زرق و برق دار
آخرین بودن، او ماند، ماندن
ابزاری، به
قانونی، اساسنامه
زنگ زدگی، دقیق، به موقع، ظریف، پرصدا، دقیق و موشکاف، وسواسی
باهوش، خوشمزه، هوشمند، زیرک، زرنگ
ارزیابی
سوراخ کاری، سوراخ شدن
تزریق، حق با شماست
تحقّق، تحقیق، دستیابی، تصدیق، تأیید، توجیه
تحقیر
ناخودآگاه، راهزنی، زیرزمینی، راهنماها
گرده افشانی، واکسیناسیون
پستاندار، سینه