- تراشیده
- هر چیزی که آنرا تراش داده باشند مانند چوب تخته و غیره
معنی تراشیده - جستجوی لغت در جدول جو
- تراشیده
- چوب یا چیز دیگر که آن را تراش داده باشند
- تراشیده ((تَ دِ))
- هرچیزی که آن را تراش داده باشند مانند، چوب، تخته و غیره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناتراشیده، درشت و ناهموار، تراشیده نشده، سخن زشت و ناهنجار، بی ادب، بی تربیت
ناتراشیده. یانتراشیده نخراشیده شخص زمخت ودرشت وخشن وبدسرووضع وجاهل باداب ورسوم معاشرت ناتراشیده
درشت و ناهموار، تراشیده نشده، کنایه از سخن زشت و ناهنجار، برای مثال به یک ناتراشیده در مجلسی / برنجد دل هوشمندان بسی (سعدی - ۸۸) ، بی ادب، بی تربیت
آنچه که تراشیده نشده باشد، ناصاف ناهموار، شخص ستبر و بلندبی اندام، بی ادب بی تربیت
خراش داده شده، ریش زخم
خراشیدن و پاک کردن
کسی که چیزی را میتراشد
پریشانپراکنده گشته بشولیده پاشیده، بر باد داده، بیخود گردیده
کسی که چیزی می تراشد
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غضبان، غضوب، برای مثال چنان شد غراشیده از کینه اش / که آتش زبانه زد از سینه اش (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۴)
پراکنده، ازهم پاشیده، پریشان شده، برای مثال مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۵۰)
خراشیده، قهر آلود غضب ناک
آشفته پریشان شده: (بتا، تا جدا گشتم از روی تو کراشیده و تیره شد کار من) (آغاجی)
پریشان، آشفته، برای مثال بتا تا جدا گشتم از روی تو / کراشیده و تیره شد کار من (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
ستردن موی از بدن با تیغ، جدا کردن پوسته یا ورقه های نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ، تراش دادن، صاف کردن چوب یا تخته، خراشیدن و پاک کردن چیزی
Carve, Whittle
Grating, Scratched
вырезать
скрипучий , поцарапанный
schnitzen
kratzend, zerkratzt
вирізати
скрипучий , подряпаний
rzeźbić
skrzypiący, porysowany
雕刻 , 削
刺耳的 , 刮伤的
esculpir